نفس سبز

اگرخارم اگر خاشاک نکن کاری بسوزانم تن خشک وجودم را.کشم شعله زنم آتش همان دستی که خشکانیدتمام سبزی من را...

نفس سبز

اگرخارم اگر خاشاک نکن کاری بسوزانم تن خشک وجودم را.کشم شعله زنم آتش همان دستی که خشکانیدتمام سبزی من را...

دیگر!

 

وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم.  

وقتی که دیگر رفت من به انتظار امدنش نشستم.  

وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم.  

وقتی که او تمام کرد من شروع کردم. وقتی او تمام شد من اغاز شدم.  

و چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد