نفس سبز

اگرخارم اگر خاشاک نکن کاری بسوزانم تن خشک وجودم را.کشم شعله زنم آتش همان دستی که خشکانیدتمام سبزی من را...

نفس سبز

اگرخارم اگر خاشاک نکن کاری بسوزانم تن خشک وجودم را.کشم شعله زنم آتش همان دستی که خشکانیدتمام سبزی من را...

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق!

  پاسخ

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند،
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش،
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود،
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب،

ادامه مطلب ...

عشق جون گرفته!

اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, دست شو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بودباید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم...

ادامه مطلب ...

ومن آیت پروردگارم!

هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که ...

 

اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها شیاطین میبارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی که مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن که یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت میکند مراقب باش....

ادامه مطلب ...

برای تو می نویسم!

 

 

مردان در صید عشق به وسعت نامنتهایی نامردند.

گدایی عشق میکنند تا وقتی که مطمئن به تسخیر قلب زن نشده باشند،

اما همین که مطمئن شدند، مردانگی را در کمال نامردی بجا می آورند...

 

 

امشب برای تو می نویسم…

ای دست خسته و مهربان،امشب به یاریم بیا.کمکم کن تا با هم به مزرعه سبز وجودش برویم،به مزرعه ای که هنوز عاطفه اش نخشکیده و فصل فصل نگاهش پر از طراوت است.کمکم کن تا ازجاده های نور بگذریم و پا به شیارچانه اش بگذاریم بلکه به طلوع لبخندش برسیم... 

ادامه مطلب ...

در ستایش عشق زمینی!

   

 در ستایش عشق زمینی!

 
در فرهنگ ما مسأله‌ی زن همیشه واجد پیچیدگی ناهنجار و دل‌آزار و نفاق‌آلودی بوده است. از سویی سخن درباره‌ی عشق به زن تحریم شده بود و از سویی دیگر در دل و نهان بیش‌ترین وقت و انرژی را از مردان ما می‌ستاند.
من تصور می‌کنم کم‌تر جامعه‌ای در جهان باشد که مسأله‌ی زن این‌قدر که برای جامعه‌ی ما حساس است، در آن اهمیت داشته باشد و در عین حال، این‌همه در مورد آن پرده‌پوشی رسانه‌ای ظاهرسازانه صورت گیرد و چنان وانمود شود که گویی مسأله حل شده است...

 

ادامه مطلب ...

لیلی ومحنون!

 

لیلی و مجنون!

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست سجــــده ای زد بر لــــب درگـــــاه او پـر زلیــــلا شــد دل پـــــــــر آه او گفت یــا رب از چه خـوارم کــرده ای بر صلیــب عشــــق دارم کرده ای جـــــام لیـــــلا را به دستــــم داده ای واندر این بازی شکســتم داده ای نشتر عشـقــــــش به جانــم می زنی دردم از لیـــــــــلاست آنم می زنی خسته ام زین عشــق، دل خونم مکن من کـــــه مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچـــــــــــــه دیگر نیستم این تو و لیــــــلای تو ... من نیستم گفت: ای دیوانه لیلایــــــــــــــت منم در رگ پیدا و پنهانت منــــــــــــــم سال ها با جور لیــــــــــــــلا ساختی من کنارت بودم و نشناختـــــــــــی عشق لیـــــــــــــــــلا در دلت انداختم صد قمار عشق یک جا بـــــــــاختم کردمت آوارهء صحـــــــــــــــــرا نشد گفتم عاقل می شوی اما نشــــــد سوختم در حسرت یک یا ربــــــــــت غیر لیـــــــــــــــــــلا برنیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولـــــی دیدم امشب با منی گفتم بلـــــــی مطمئــــــــــن بودم به من سرمیزنی در حریم خانــــــــه ام در میزنی حال این لیـــــــلا که خوارت کرده بود درس عشقــــش بیقرارت کرده بود مرد راهش باش تا شاهـــــــــــت کنم صد چو لیـــــــلا کشته در راهت کنم ...

زن معشوقه خداست چراکه:

 

 

زن عشق می کارد و کینه درو می کند....
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...
می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی....
برای ازدواجش در هر سنی ـاجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی...
در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو...
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی...
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی...
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد...
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد...
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!
و این, رنج است,
(دکتر علی شریعتی)

لیلی زن است!

 

 

خدا مشتی خاک را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد، از عشق خود در آن دمید و لیلی پیش از آن که با خبر شود عاشق شد. اکنون سالیانی است که لیلی عشق می ورزد، لیلی باید عاشق باشد. زیرا خداوند در آن دمیده است و هرکه خدا در آن بدمد، عاشق می شود.

ادامه مطلب ...

وخدازن را آفرید!

 

 وقتی خدا زن را آفرید ،او تا دیر وقت روز ششم کار می کرد. یکی از فرشتگان نزد خدا آمد و عرض کرد:چرا اینهمه زمان صرف این مخلوق می کنید؟ خداوند فرمود:

آیا از تمام خصوصیاتی که برای شکل دادنش می خواهم در او بکار ببرم اطلاع دارید؟  

ادامه مطلب ...