نفس سبز

اگرخارم اگر خاشاک نکن کاری بسوزانم تن خشک وجودم را.کشم شعله زنم آتش همان دستی که خشکانیدتمام سبزی من را...

نفس سبز

اگرخارم اگر خاشاک نکن کاری بسوزانم تن خشک وجودم را.کشم شعله زنم آتش همان دستی که خشکانیدتمام سبزی من را...

خدای من!

                   

توخودخواهی تو مغروری تو فقط خودتو میبینی، دل خودتو،تو.............

نمی دونم چی بگم !توکه از همه چی خبر داری، هر چی بیشتر هواسم بهت، بیشتر منو برای خودت میخوای،وای به حال من ، روزی که دلم جای غیر تو باشه ، آخه بی انصاف این همه اذیت فقط برای یه لحظه غفلت دل؟ 

فکر نمی کنی یکم دردآور برای من، 

 یکم سنگین برای این دل ، 

 گلایه ندارم از هیچی نه ازتو که اینقدر خودخواهی نه از تنهایی نه از فرق داشتن با دیگران ونه از فهمیدن آنچه خیلی ها نمی فهمند و نمی بینن و نه از..... 

من این آزار تو رو دوست دارم این توجه تو این حسادت و خودخواهی تورو دوست دارم، من تو رو دوست دارم عاشقانه ،همچون خودت میخوام دوستت داشته باشم . ..

 ...

نمی دونم خدا !تو این را قسمت ما کردی یا ما خود قسمت را رقم میزنیم... 

نمی دونم چرا وقتیکه دل بستن سهل است دل کندن آسان نیست... 

هنوز نمی دانم با بودن او زندگی سخت است یا بی او ...

تحمل جای خالیش تو تک تک لحظه ها سخت ست یا...... 

نمی دونم شکستن غرور سخت تر است یا شنیدن صدای شکستن یه قلب............

نمی دونم تو به من عشق آموختی یا می خواهی نفرت را یادم بدهی. 

نمی دونم که بگم:چرا آمد؟یا بپرسم که چرا مرا دوست داره اینگونه عاشقانه ؟ 

و چرا من ،چرا من اینگونه ... 

چه داشت من چه نداشتم ...

 ..

میدانم !

 هیچ کدام ... 

عشق اتفاقیست !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد